من 13 سال بدون مدرک در کانادا بودم. الان برای امثال خودم میجنگم

این قطعه اول شخص توسط لویزا اورتیز گارزا نوشته شده است که در تورنتو زندگی می کند و سازمان دهنده اتحاد کارگران مهاجر برای تغییر است. برای اطلاعات بیشتر در مورد داستان های اول شخص CBC، لطفاً ببینید سوالات متداول.

من خارج از محل سکونت کابینه لیبرال فدرال در همیلتون بودم و یک تجمع متشکل از 200 مهاجر، افراد غیرقانونی و حامیان را رهبری می کردم. زیر یک بنر صورتی روشن که روی آن نوشته شده بود “وضعیت برای همه” ایستادم. صحبتم را با معرفی خودم شروع کردم.

“اسم من لوئیزا است و من فاقد مدرک بودم.”

این در ژانویه 2023 بود. تا به امروز، گفتن اینکه من با صدای بلند بدون سند بودم ترسناک است.

من 24 ساله بودم که در سال 2006 از گوادالاخارا، مکزیک به کانادا آمدم. والدین و خواهرانم قبلاً به ایالات متحده مهاجرت کرده بودند، زیرا یافتن شغل در مکزیک دشوار بود. من لیسانس هنرهای تجسمی را در مکزیک به پایان رسانده بودم و پس از تقریباً یک سال جست و جو، تنها شغلی که توانستم پیدا کنم شغلی کم درآمد در یک مرکز تماس بود. آن مکان فقط افرادی را با دیپلم دبیرستان استخدام می کرد تا از پرداخت دستمزدهای کمتر فرار کنند، بنابراین من در مورد مدرک دانشگاهی ام دروغ گفتم. به همین دلیل است که تصمیم گرفتم به امید یافتن شغل و زندگی بهتر به تورنتو بیایم، زیرا فرصت های شغلی زیادی برای زنان جوانی مانند من در مکزیک وجود نداشت که آینده ای را تضمین کند.

چند ماه بعد از آمدنم، با شوهر فعلی ام که او نیز اهل مکزیک و ساکن کانادا بود، آشنا شدم. ویزای توریستی ما در حال اتمام بود، اما تصمیم گرفتیم در اینجا بمانیم، حتی اگر این بدان معناست که ما فاقد مدرک هستیم. می ترسیدیم بدون کاغذ بمانیم، اما همچنین احساس می کردیم که گزینه ای نداریم. من باردار بودم و چیزی برای بازگشت به مکزیک نداشتیم.

اولین فرزند ما در سال 2008 به دنیا آمد. در آن زمان، من در یک کارخانه بسته بندی میوه و سبزیجات در میسیساگا، اونت کار می کردم. به محض اینکه مدیرم متوجه شد من باردار هستم، اخراج شدم. از آنجایی که من مقیم یا شهروند دائمی نبودم، دسترسی به مزایای بیمه کار یک گزینه نبود. باردار بودن و بیکاری احساس می کردم که بدون چتر نجات از آسمان سقوط می کنم. می دانستم کاری که مدیرم انجام می دهد درست نیست، اما باید ساکت می شدم زیرا فاقد مدرک بودم.

داشتن یک نوزاد تازه متولد شده بدون هیچ خانواده بزرگی در اطراف و یا هیچ حمایتی، تنها و ترسناک بود. ما از دستمزد به دستمزد زندگی کردیم. شوهرم مجبور شد چندین شغل کار کند تا به اندازه کافی درآمد داشته باشد تا بتوانیم زنده بمانیم.

در سال 2013 دومین فرزند ما به دنیا آمد. من مجبور شدم تا سه روز قبل از زایمان به عنوان نظافتچی کار کنم تا بتوانم هزاران دلاری را که برای پرداخت هزینه های بیمارستان نیاز داشتیم تامین کنم. در زمان تولد، متخصص بیهوشی بیرون در ایستاد و تا زمانی که به او پول نقد پرداخت نکردیم، از ورود خودداری کرد. حتی رسید هم نگرفتیم.

زمانی که شوهرم در سال 2013 در حین استفاده از اره مدور در محل کارش تصادف کرد، همکارانش خواستند با آمبولانس تماس بگیرند، اما او نپذیرفت، اگرچه تقریباً انگشتانش را گم کرده بود.

در راه رفتن به بیمارستان در تاکسی، او مجبور شد درد خود را نادیده بگیرد تا بر آنچه باید به پزشکان بگوید تمرکز کند. اگر تصادف گزارش می شد، ممکن بود سؤالاتی در مورد وضعیت او ایجاد شود. به همین دلیل گفت که در خانه مشغول انجام پروژه ای هستم و بیش از یک سال است که هزینه های بیمارستان را به صورت اقساطی پرداخت کرده است.

ما نمی توانستیم اینگونه به زندگی ادامه دهیم.

بچه‌های ما در حال رشد بودند و سؤالات بیشتری می‌پرسیدند، مثلاً چرا نمی‌توانیم به کشورهای دیگر سفر کنیم. به همین دلیل است که در سال 2016 ما تنها راه برای اقامت دائم در دسترس برای افراد غیرقانونی را آغاز کردیم – برنامه بشردوستانه و دلسوزانه.

روند درخواست وحشتناک بود. ما مجبور شدیم خود را به مقامات مهاجرت کانادا برسانیم و در حالی که منتظر پاسخ بودیم، هدفی را برای اخراج بر روی پشت خود قرار دهیم. برای ما فوق العاده گران بود، زیرا من به عنوان نظافتچی پاره وقت کار می کردم و شوهرم در ساخت و ساز کار می کرد. هر دوی ما زیر میز دستمزد می گرفتیم، بنابراین جمع آوری نزدیک به 3000 دلار فقط به عنوان هزینه درخواست یک چالش بود.

زنی در یک گردهمایی با میکروفون صحبت می کند در حالی که یک پزشک پشت سر او ایستاده است.
تجارب اورتیز گارزا از دسترسی به مراقبت های بهداشتی به عنوان یک فرد غیرقانونی تا به امروز با او باقی مانده است و به تمایل او برای صحبت کردن دامن می زند. (ارسال شده توسط لوئیزا اورتیز-گارزا)

همچنین از ما خواسته شد که نامه‌های حمایتی را درج می‌کردیم و باید وضعیت خود را به دوستان و همکاران خود می‌گفتیم. ما نمی دانستیم که آنها به اخبار ما چه واکنشی نشان خواهند داد. به همین دلیل است که من و شوهرم درباره «لحظه مناسب» برای مطرح کردن آن استراتژی می‌اندیشیم. همیشه یک مکالمه ناخوشایند بود، اما خوشبختانه همه حمایت کردند.

تقریباً در همان زمانی که برای وضعیت اقامت دائم درخواست دادم، می دانستم که باید کارهای بیشتری انجام دهم – نه فقط برای دوستان و خانواده ام، بلکه برای تخمین زده می شود که نیم میلیون مهاجر بدون مدرک در کانادا هستند. من به No One Is Illegal – Toronto پیوستم، یک گروه فعال متشکل از افرادی مثل من. چند سال بعد، من در اتحادیه کارگران مهاجر برای تغییر شروع به کار کردم.

بعد از مدارک بیشتر، عکس ها، معاینات پزشکی و اثر انگشت، بالاخره تایید شدیم. سه سال ترس مداوم در انتظار تماس یا رد شدن. سیزده سال بدون سند.

وقتی کارت‌های اقامت دائم (PR) ما بالاخره در سال 2019 از طریق پست رسید، خیلی راحت و خوشحال شدم. اولین کاری که انجام دادیم این بود که به پسر 11 ساله و دختر شش ساله‌مان گفتیم. تا آن زمان ما این واقعیت را از آنها پنهان می کردیم که مدارک مهاجرتی نداریم. آنها جوان بودند و ما با ترس زندگی کرده بودیم که به طور تصادفی به کسی بگویند ما فاقد مدرک هستیم و ناخواسته خانواده ما را در معرض خطر قرار دهند. باری بود که از نظر روحی، روحی و جسمی روی من تأثیر گذاشت. آن‌ها برای درک اهمیت آن خیلی جوان بودند، اما به مرور زمان تغییرات در زندگی ما را درک کردند، مانند زمانی که اولین ماشین خود را خریدیم یا اولین سفر خود را به خارج از کانادا انجام دادیم.

داشتن کارت روابط عمومی به این معنی بود که می‌توانستیم بدون ترس زندگی کنیم. به تمام آن لحظاتی فکر کردم که سکوت کردیم – مثل زمانی که شوهرم مجروح شد یا من بدون دلیل به خاطر بارداری ام اخراج شدم. در درون من آتشی روشن کرد و کارت روابط عمومی به من قدرت داد که حرف بزنم و برای حقوق برابر برای همه مبارزه کنم. من می خواستم از دیگران حمایت کنم – مانند دوستان ما در طول فرآیند درخواست ما از ما حمایت کرده بودند.

حتی با وجود اینکه خانواده من اقامت دائم گرفتند، بسیاری از افراد نمی توانند درخواست دهند و بیش از 70 درصد رد می شوند.

به همین دلیل است که وعده نخست وزیر جاستین ترودو مبنی بر قانونمندسازی در دسامبر 2021 برای افرادی مانند من بسیار معنادار بود. نظم بخشیدن به معنای حقوق ویژه نیست. یعنی زندگی با عزت یعنی وارد بیمارستان یا مدرسه شویم بدون اینکه زمزمه کنیم که وضعیت نداریم. این بدان معناست که بتوانیم از خودمان در برابر یک رئیس بد محافظت کنیم، درست مانند هر کسی که اینجا زندگی می کند.

زنی که پاکت زردی در دست دارد با گروهی از مردم راهپیمایی می کند.
اورتیز-گرزا، چپ، در ماه فوریه در تظاهراتی راهپیمایی کرد که خواستار حقوق برابر و اتحاد خانواده برای مهاجران، از جمله افراد غیرقانونی بود. (ارسال شده توسط لوئیزا اورتیز-گارزا)

داشتن اقامت دائم زندگی من را تغییر داده است. من در حال اتمام مدرک لیسانس در مطالعات بومی هستم. در دسامبر 2022، ما برای اولین بار از زمان ورود به کانادا برای دیدن و در آغوش گرفتن بستگانی که عادت کرده بودیم فقط روی صفحه نمایش ببینیم، سفر کردیم. بعد از تقریباً 17 سال، شوهرم توانست پدر و مادر، خواهر و برادر، خواهرزاده ها و برادرزاده هایش را در آغوش بگیرد. قبر خواهرش را زیارت کرد. او در حالی درگذشت که ما در کانادا بدون مدرک بودیم. او هرگز فرصت خداحافظی با او را پیدا نکرد و رفتن به قبر او بسته بود.

من خوش شانس هستم، اما بسیاری از مردم خوش شانس نیستند. بیش از یک سال از وعده ترودو می گذرد و ما هنوز منتظر یک برنامه منظم هستیم که به همه اجازه اقامت دائم بدهد.

نوشتن این به طور عمومی هنوز برای من آسان نیست. من اقامت دائم دارم اما سالها زندگی در ترس و بحران مرا رها نکرده است. اما باید حرف بزنم تا بفهمی برای همسایه ها و دوستانت چطور است. ما اینجا زندگی می کنیم و می خواهیم زندگی آبرومندانه و برابر داشته باشیم و این تنها زمانی امکان پذیر است که همه ما اقامت دائم داشته باشیم.


آیا داستان شخصی قانع کننده ای دارید که بتواند به دیگران کمک کند یا درک کنید؟ ما می خواهیم از تو بشنویم. اینجاست اطلاعات بیشتر در مورد نحوه ارائه به ما.