جاری23:31تلاش یک دختر برای کمک به مادرش از طریق موسیقی
صدای رونویسی شده را بخوانید
ساعت 11:20 صبح روز شنبه است و مارجوری تافت 95 ساله همان چند کلمه را بارها و بارها تکرار می کند.
“من فقط می خواهم استراحت کنم. فقط می خواهم در رختخواب بمانم.”
دخترش، بورلی، گوش میدهد، اما به شدت میخواهد مادرش را بلند کند و پیانو بزند. ساعت 1 بعد از ظهر، مارجوری قرار است برای بازی کند خاطره، یک گروه موسیقی و سینگالونگ مستقر در تورنتو که برای نوازندگانی با مشکلات حافظه ایجاد شده است.
مارجوری پیانیست این گروه است. این نقشی است که او از آن لذت می برد. اما او همچنین فراموش می کند – فراموش می کند که 14 ساعت در رختخواب بوده است، فراموش می کند که او می خواهد بازی کردن، شادی را که برای او به ارمغان می آورد فراموش می کند.
از آنجا که مارجوری مبتلا به زوال عقل است، او در لحظه زندگی می کند. و در لحظه، او می خواهد به کاری که انجام می دهد ادامه دهد. وقتی او اسکربل را بازی می کند، می خواهد به بازی ادامه دهد. وقتی روی تخت دراز کشیده است، می خواهد همان جا بماند.
اما بورلی تافت میداند که ماندن در رختخواب آغازی برای مادرش خواهد بود. بنابراین، صبحهای شنبه، او هر کاری که میتواند انجام میدهد تا مارجوری – یک موسیقیدان و معلم قدیمی موسیقی – را به پیانو تشویق کند.
این مادر و دختر بهطور مستقیم تجربهای را تجربه میکنند که متخصصان و مراقبان زوال عقل سالها میدانستند – که حتی وقتی دیگر جنبههای حافظه از بین میرود، موسیقی نه تنها میتواند باقی بماند، بلکه میتواند به عنوان یک راه نجات عمل کند.
دبرا شیتس، استاد پرستاری و پژوهشگر پیری در دانشگاه ویکتوریا، میگوید موسیقی «مثل یک محرک فوقالعاده» برای بخشهایی از مغز است که در بسیاری از موارد تحت تأثیر زوال عقل قرار نمیگیرند.
“تقریباً مانند حافظه ماهیچه ای است. اگر در 10 سالگی پیانو می زدید، این توانایی همچنان ادامه دارد، حتی زمانی که در عملکردهای اجرایی، تصمیم گیری و چیزهایی از این دست دچار مشکل می شوید.”
Recollectiv زاییده فکر ایلانا والدستون، خواننده جاز تورنتویی است که مادر خودش مبتلا به زوال عقل بود. با پیشرفت بیماری، والدستون می گوید که فیلترهای مادرش ناپدید شدند. در سمفونی، او با صدای بلند آواز خواند و با تکنوازان ساز رقابت کرد. والدستون به یاد می آورد: «برای اشتراک سمفونی ما بسیار زیاد است.
او گفت که یکی یکی، فعالیت هایی که مادر و دختر می توانستند با هم در ملاء عام انجام دهند ناپدید شدند.
“در یک کنسرت صوتی صمیمی – تئاتر 200 نفری – او با صدای کامل گفت: “چقدر دیگر؟” – درست وسط یک آهنگ.”
بنابراین در سال 2017، Recollectiv متولد شد. این گروه به صورت حضوری در باشگاه ترانزاک در محله آنکس تورنتو ملاقات می کردند. در مارس 2020، زمانی که بیماری همه گیر شروع شد، به صورت مجازی تبدیل شد، که از برخی جهات یک موهبت بوده و این برنامه را از راحتی در خانه قابل دسترسی می کند.
مارجوری و بورلی تافت از ابتدا در آن شرکت داشتند. بورلی، 55 ساله، همچنین یک خواننده جاز و همچنین یک مربی کالج است و سال ها والدستون را می شناسد.
“نوعی مراقبت از من دزدیده شد”
در 95 سالگی، همه چیز زمان می برد و هنوز کارهای زیادی باید انجام شود: لباس پوشیدن و شستن مارجوری، پوشیدن جوراب هایش، بازدید از دستشویی، پایین آمدن و در نهایت صبحانه. بورلی برای تهیه تخممرغ و آبمیوه آبخورده مسابقه میدهد. بدون غذا، مارجوری قدرت بازی کردن را نخواهد داشت.
بورلی که با مادرش به صورت پاره وقت زندگی می کند، لباس ورزشی مورد علاقه مادرش از مخمل قرمز را به تن می کند. او موسیقی پر جنب و جوش، سلیا کروز را روشن می کند. و او سایر داوطلبان Recollectiv را در حالت آماده باش قرار می دهد: آنها آماده هستند تا با مارجوری تلفنی تماس بگیرند تا او را تشویق کنند که ملحق شود.
بورلی توضیح داد: «نوعی مراقبت از من سر زد.
با افزایش سن والدینش، به طور فزاینده ای آشکار شد که او مراقب اصلی او خواهد بود.
“پدرم می گفت: “از تو برای همه کارهایی که برای ما انجام دادی و برای همه کارهایی که قرار است انجام دهی متشکرم.”
بیل تافت در آوریل 2022 در سن 100 سالگی در خانه در حالی که مارجوری و بورلی در کنار او بودند درگذشت.
بورلی مجموعه ای از فعالیت ها را برای تقویت هفته مادرش و تمرین مغزش برنامه ریزی می کند.
Scrabble با مارک کانری هر سهشنبه و پنجشنبه، و موسیقی با Roland Hunter در چهارشنبهها وجود دارد – هر دو از دوستان بورلی که کمک میکنند. سپس موسیقی و بازی های کلمه بیشتر با بورلی در میان: Scrabble، Boggle، Wordle.
شیتس گفت: این نوع تنوع شناختی واقعا به ورزش مغز کمک می کند.
“ما می دانیم که واقعا مهم است، اگر می خواهید عملکرد خود را حفظ کنید، به انجام کارهای مشابه مانند جدول کلمات متقاطع یا سودوکو یا پازل ها ادامه ندهید. بلکه چیزهای جدید را امتحان کنید. زیرا این چیزی است که واقعا به مغز شما کمک می کند تا انعطاف پذیری خود را حفظ کند. “
شیتس در کنار تحقیقات خود، برنامه های هنری و فعالیتی را برای افراد مبتلا به زوال عقل و مراقبان آنها از جمله گروه کر اجرا می کند.
او گفت: “ما دریافتیم که اعضای گروه کر مبتلا به از دست دادن حافظه تقریباً نصف میزان کاهش سالانه ای را داشتند که از افرادی که در گروه کر شرکت نمی کردند انتظار می رفت.” “و این نیست که ما مسیر بیماری را تغییر می دهیم. بلکه به مردم کمک می کنیم تا با دیگران ارتباط برقرار کنند.”
یک زندگی موسیقایی
مارجوری تافت در یک خانواده موزیکال متولد شد. او می گوید: “مادر من آواز می خواند و خواهرش پیانو می زد و او مرا روی پاهایش می گرفت و در حین نواختن دست هایم را روی دستانش می گذاشت. همیشه موسیقی در اطرافم بود.”
او در گروه موسیقی دبیرستان خود می نواخت و به گذراندن دوره های موسیقی در دانشگاه ادامه داد. در دهه 1970، او در کنسرواتوار موسیقی سلطنتی تورنتو حضور یافت و در آنجا دیپلم خود را در زمینه اجرای پیانو و تدریس دریافت کرد. در مهمانی ها، مارجوری سرگرم کننده بود و عاج ها را قلقلک می داد. بعدها در زندگی، او گروه کر مارجوری را تشکیل داد، گروهی که در خانه های سالمندان بازی می کردند.
او گفت: «هر زمانی که فرصتی برای موسیقی وجود داشت، از آن استفاده میکردم.
بورلی گفت، یک دهه پس از تشخیص زوال عقل، مارجوری حافظه دایره المعارفی خود را از آهنگ ها حفظ می کند.
و اگرچه مارجوری می تواند موسیقی بخواند، با گوش می نوازد.
“وقتی کسی آهنگی را ذکر می کند، آهنگ در گوشم ظاهر می شود و من آن را می شنوم. و پخش آن آسان است. اگر نتوانم کل ملودی را در چیزی به خاطر بسپارم، می توانم آن شخص را وادار کنم که آن را بخواند و سپس می آید. به من برگشت،” او گفت.
این زوج هنوز یک جلسه Recollectiv را از دست نداده اند زیرا مارجوری در رختخواب بود. اما در این شنبه خاص، مارجوری نمیخواهد تکان بخورد. او اصرار دارد، همانطور که قبلاً بارها، که به سینگالونگ نمی رود.
“آنها روی ما حساب می کنند – شما بورلی اصرار میکند که پشت پیانو باشم.
امروز آنها یک بار دیگر موفق می شوند.
انگشتان باستانی مارجوری، خمیده و زیبا، کلیدها را می بوسند. بورلی، درست در کنار او، با او آواز می خواند تو آفتاب من هستی، به لبخند زدن ادامه بده و مارگی کوچولوی من
“این به نوعی مانند حضور در یک مهمانی است، و این کاری است که من و او با هم انجام می دهیم. برای آن یک ساعت، ما در کنار هم به این موضوع متعهد هستیم. این چیزی است که من از Recollectiv یاد گرفتم – آن یک ساعت شادی ارزش همه چیزهای دیگر را داشت.”
بورلی میگوید از اینکه امروز مادرش را به پیانو رساند، شگفتزده است. و این هر بار اتفاق می افتد – من فکر می کنم، “امروز روزی خواهد بود که او فقط می گوید: نه، نه، نه.” و من احساس می کنم، آیا باید بگذارم او استراحت کند؟ آیا او را شکنجه می کنم؟”
اما از مارجوری پرسیده میشود که شنبهها با پیانو نوازش کردن چگونه است، مارجوری تاکید میکند.
او میگوید: «خوشحالم که از رختخواب بیرون میروم و موسیقی مینوازم، زیرا این به من روحیه میدهد.»
“اگر حوصله بلند شدن از رختخواب ندارم، موسیقی راهی است که من را به حرکت وادار میکند. این فقط باعث میشود کاری انجام دهم و کاری را بنوازم و کسی را خوشحال کنم. من هرگز نمیخواهم تمام کنم.”
مارجوری می گوید امیدوار است که بتواند تا زمانی که ممکن است ادامه دهد.
“نواختن پیانو راهی برای بیان خودم و برقراری ارتباط با مردم است. اگر به پیانویم دسترسی نداشتم، فکر میکنم گم میشدم، غمگین میشدم. پیانو بخشی از من است، همیشه بوده و خواهد بود. ”
بورلی میگوید که میداند زمانی فرا میرسد که مارجوری برای بازی بلند نمیشود.
“نمی دانم چقدر زود اتفاق می افتد. اما این آغاز پایان است، که می تواند پایانی طولانی و طولانی باشد. و من احساس می کنم اگر موسیقی از بین برود، بخش بسیار مهمی از او از بین می رود. او فقط همیشه پیانیست بودم. همیشه. بنابراین تا زمانی که بتوانم، فقط می خواهم آن را ادامه دهم.”