آیات 1 تا 60 یوسف – تفسیر نور

9-جلوگیری از رسوایی خویشان عزیز مصر و نقطه نهایی یافتن شایعات،هدف حکمرانان مصر از زندانی ساختن یوسف بود. طبق نشانه‌ها قرآن حضرت یوسف پدر خویش را بر عرش، یعنی بر تخت بالا بردند و خویش در جایگاه عزیز مصر و منزلت دوم کشوری یوسف اسدی سنندج نشستند. در تراز دوم زمانی وارد شهر میشوند و به مقام حضرت یوسف میآیند پدر و مادر خود را بر تخت بالا میبرد. در تأویل رؤیا براساس این که رؤیای سجده ستارگان، خورشید و ماه را دیده باشند، گفتهاند پدر و مادر و برادران یوسف (ع) بر او سجده کردند. اما این رؤیا به این معنا نمیباشد که آنان بر حضرت یوسف سجده کردند که آنگاه در تأویل آن مبتلا نقص‌ شویم. ماه و ستارگان که سجده نمیکنند. گفتهشده که خورشید به پاد شاه و مَلَک برمیگردد، ماه به مدیر الوزرا و ستارگان به وزرا. اما مهم همین نگاه که سجدهکنندگان خودِ ماه و خورشید نیستند، تأویل رؤیا نیز مختلف میشود. طبق معمول همین رؤیا را اینگونه تعبیروتفسیر می‌کنند که پدر و مادر و برادران، به جهت حضرت یوسف سجده کردند. بعد جمعی از حاضران که کارمندان و مقامات و وزرا بودند، مطابق آیین مصر در برابر حضرت یوسف به سجده افتادند. پس این که(عزیز مصر)پیراهن او را دید که از پشت پاره شده است، (حقیقت را اخذ و)گفت:بی شک همین از کارشکنی شما زنان است.البتّه دسیسه شما شگرف است. هنگامی که پدر و مادر و برادران وارد مصر شدند، پدر و مادر را در نزد خویش جای داد. یک مرحله، بیرون از شهر مصر بوده که حضرت یوسف خویش به استقبال آن ها میآید و آن‌ها را دعوت می‌نماید تا به شهر بیایند. همینطور روایت پیرزن و کلافی که به دست گرفت و به بازار آمد تا اصلی به عبارتی کلاف که کل دارایی او را تشکیل می داد خود را جزو خریداران یوسف قلمداد کرد و بقیه مطالبی که به جهت شاعران خیال پرداز فارسی نیز حوزه و سوژه ای مهیا کرده هست و درباره آنان اشعاری سرده اند بی اساس و خالی از معتبر است (تاریخ انبیاء، ص ۲۷۶). در همین پروژه نزدیک به ۳هزار قطعه لباس دوخته شده هست ولی، جای سوال هست که در مصر باستان اصلی آن سکو حرارت و گرما، چرا به جهت پوشش زنان از لباس های کاموایی، یقه اسکی، اصلی ۲ مانتوی برش خورده و رنگارنگ تا مچ پا و مقنعه بد فرم و برای لباس مردان نیز پیراهن های آستین کوتاه برش خورده یا این که لباس هایی شبیه لباس احرام مسلمانان به کار گیری شده است. بعضا تعبیروتفسیر کردند که آن‌ها را در آغوش گرفت و به آنها گفت که با امنیت وارد مصر شوید. بعد از آن از آن که بر این سفارش تصمیم گرفتند به دیدار پدر رفته اهمیت او در این باره رای زنی کردند که فردا یوسف را حساس ما بفرست تا در صحرا از میوه هاى صحرائى بخورد و بازى کند و ما او را حفظ مى کنیم، پدر در آغاز راضى نشد و چنین عذر آورد که من مى ترسم گرگ او را بخورد، از فرزندان پافشاری و از او انکار تا در اخیر راضیش کرده، یوسف را از او ستاندند و حیاتی خویش به مراتع و چراگاههاى گوسفندان برده بعد از آن از آن که پیراهنش را از تنش خارج آوردند در چاهش انداختند.