این مقاله اول شخص تجربه تونی بوئی، یک کارمند دولتی در اتاوا است. برای اطلاعات بیشتر در مورد داستان های اول شخص CBC، لطفاً ببینید سوالات متداول.
وقتی روی خودم امتحان کردم áo dài چند روز قبل ت، در سال نو قمری ویتنامی، عجله ای از شادی و احساس آرامش را احساس کردم. من هرگز چنین قطعه ای را قبلا نپوشیده بودم، و انتظار غرور فرهنگی را نداشتم که وقتی آن را پوشیدم.
مثل دستکش جا افتاد
با تلفظ “ow-yai”، این لباس سنتی ماست که برای مناسبت ها و تعطیلات خاص می پوشیم و در عین حال ظرافت، زیبایی و فرهنگ ویتنامی را جشن می گیریم.
من که می خواستم در اولین تلاش مناسب باشد، اندازه هایم را برای یک خیاط ویتنامی در کالیفرنیا فرستادم.
من کسی را در اتاوا نمیشناختم که آنها را بسازد، زیرا تا همین اواخر، ارتباط قوی با جامعه ویتنامی در شهری که در دهه گذشته خانهاش خواندهام، نداشتم.
من فرزند دوم پناهندگان ویتنامی هستم که در همیلتون متولد و بزرگ شده ام. مادرم بعد از جنگ ویتنام به کانادا گریخت. پدرم که از تبار ویتنامی و چینی است نیز مهاجرت کرده است. من چیز زیادی از گذشته او نمی دانم. زمانی که ما برای دیدار خانواده در سفر پدر و پسری به چین بودیم، او ناگهان درگذشت. من 10 ساله بودم
من پدرم را از دست دادم و با او ارتباطم با تاریخش را از دست دادم.
اما در سالهای پس از آن، مامان بیشتر درباره داستانش به من گفت که چگونه در تابستان 1984 دزدان دریایی و دریاهای خطرناک را قبل از فرود در کمپ پناهندگان اندونزی تحمل کرد. او ماهها را در آنجا گذراند تا اینکه در کانادا پذیرفته شد و سپس با پدرم در همیلتون ملاقات کرد.
پدر و مادرم می خواستند از طریق خانواده، زبان و غذا به فرهنگ ما افتخار کنند. من خاطرات خوبی دارم lì xì (پاکت های قرمز) در طول ت.
من به خاطر دارم که از ویتنام بازدید کردم تا خانواده و وطن خود را ببینم، به ویژه شهر ساحلی Quy Nhon که بسیاری از اعضای خانواده من هنوز در آن زندگی می کنند. پدر و مادرم می خواستند پسرانشان بفهمند ما از کجا آمده ایم. اما برای من به عنوان یک کودک، این غرور به ویتنامی بودن همیشه وجود نداشت.
من که در محلهای با تعداد کمی از خانوادههای آسیایی بزرگ شدم، برای ناهار “عجیب” خود، مانند ناهار مادر، مورد تمسخر قرار گرفتم. Đậu Sốt Cà Chua (توفو سرخ شده با سس گوجه فرنگی).
قلدرها در مورد “چشم های کوچک” من شوخی کردند. من آن بچه آسیایی خجالتی بودم که درگیر کلیشه هایی مثل ریاضیدان یا شیفته انیمه بودم. من به ندرت دوستان را دعوت می کردم.
من که بین دو دنیا تقسیم شده بودم، از میراثم که ذاتاً من بود، شرمنده و ناامید شدم، اما من را بسیار متفاوت از دیگران می کرد.
در جوانی به اتاوا نقل مکان کردم تا مدرسه و شغلی را دنبال کنم. گذشته از چند باری که ویتنامی صحبت میکردم – در آرایشگاهم در محله چینیها، در رستورانهای Phở یا تماس با مادر و برادرم – میراث من در پسزمینه محو شده بود.
همانطور که در حال یافتن جایگاه خود در جهان بودم، با چیز جدیدی دست به گریبان شدم: آشتی دادن همجنس گرا و آسیایی بودن.
پذیرش تمایلات جنسی من سالها طول کشید. وقتی برای اولین بار پیش بهترین دوستم رفتم، حتی نمی توانستم آن را با صدای بلند بگویم. من به معنای واقعی کلمه “من همجنسگرا هستم” را روی تلفنم نوشتم و به او نشان دادم.
از ترس بدترین و پیش بینی شرم و خشم، تا سالها بعد نزد خانواده ام نیامدم. خوشبختانه، این ترس ها محقق نشد. آنها مرا همانطور که هستم دوست داشتند.
اما من همیشه چنین پذیرشی را در جامعه همجنسگرایان پیدا نکردهام، جایی که افراد دگرباش آسیایی میتوانند گاهی اوقات تصورات غیرانسانی و افراطی را تجربه کنند.
آسیایی بودن و همجنسگرا بودن گاهی باعث میشد احساس نامطلوب و نامرئی کنم، حتی ارزش تایید شدن را ندارم. دیدن “بدون چربی، زن، یا آسیایی” در نمایه دوستیابی همجنس گرایان دردناک است. از سوی دیگر، من به عنوان یک مرد همجنسگرای آسیایی نیز عینیت یافتهام و به چیزی جز تحقق یک طلسم نژادی تقلیل یافتهام.
برای من، این به توانایی من در پذیرش و دوست داشتن تمام جنبه های شخصیتی که هستم آسیب زد. احساس می کردم هم در جوامع دگرباش و هم در جوامع آسیایی گم شده بودم.
به این نتیجه رسیدم که میخواهم آن را تغییر دهم، جایی که خودم هستم را پیدا کنم. شروع به کار کردم تا درباره تاریخ و ریشههایم بیشتر بدانم، از جمله شرکت در مراسم سالانه سفر به سوی آزادی در 30 آوریل که یکی از دوستان ویتنامی من را به آن دعوت کرد.
اما پس از آن، همه گیری شیوع پیدا کرد و داستان هایی از نژادپرستی ضد آسیایی و خشونت وقیحانه را به همراه آورد: از توهین هایی مانند “کونگ آنفولانزا” تا افزایش جنایات نفرت انگیز و حملات به زنان و سالمندان آسیایی. پس از کشته شدن هشت نفر در تیراندازی در آبگرم آتلانتا در سال 2021، من برای امنیت خودم و خانواده ام می ترسیدم. هویت آسیایی که من شروع به پذیرفتن آن کرده بودم دوباره به هدف نفرت تبدیل شد.
اما به من کمک کرد تا اقدام کنم. مصمم بودم که به هویت آسیایی خود افتخار کنم و آن شرم را که زمانی احساس میکردم، فراموش کنم.
من به گروههای فیسبوک مانند ویژگیهای ظریف آسیایی، ویژگیهای لطیف ویت و صفات ظریف آسیایی عجیب و غریب پیوستم، جایی که هموطنان دیاسپورای آسیایی تجربیات جمعی خود را به اشتراک میگذارند. من نیز مانند دیگران، عکس و استوری خود را از áo dài در این گروه ها در روزهای بعد قرار دادم ت، به اشتراک گذاشتن غرور جمعی در لباس و فرهنگ ما.
من در رویدادهایی برای دیاسپورای ویتنامی شرکت کرده ام تا به من کمک کند شکاف فرهنگی خود را با جامعه خود بهبود بخشم.
من همچنین چتهای ویدیویی طولانی با مادرم داشتهام تا داستانهای او درباره سفرش به کانادا و میراث ما را بشنوم. و به این معناست که داستانم را با جامعهام در اینجا به اشتراک بگذارم – دوستانی که فضایی را برای من ایجاد کردهاند تا به اشتراک بگذارم، عجیب بودن من را بپذیرم و هویت کامل من را کشف کنم.
در یک مهمانی کوچک در آستانه ت، من فاش کردم áo dài برای اولین بار برای دوستان، توضیح داد که چقدر برای من مهم بود.
این چیزی بیش از یک لباس است. من áo dài نماد و نقطه عطفی در سفر من برای بازپس گیری میراثم است. برای من مهم است، بنابراین من قصد دارم یکی دیگر بخرم – این بار در اتاوا ساخته شده است، به لطف یک خیاط محلی که دوست ویتنامی من به من معرفی کرد.
هویت آسیایی و ویتنامی من من هستم و تماماً من: پوست من، خون من، وجود من است. از بدو تولد تا زمان مرگ من هستم. هویت من چیزی است که در طول زمان یاد میگیرم که نه تنها بپذیرم، بلکه در آغوش بگیرم و دوستش داشته باشم.
وقتی مرا در من می بینی áo dài، بدانید که من به ویتنامی بودن و دگرباش بودنم افتخار می کنم.
آیا داستان شخصی قانع کننده ای دارید که بتواند به دیگران کمک کند یا درک کنید؟ ما می خواهیم از تو بشنویم. اینجاست اطلاعات بیشتر در مورد نحوه ارائه به ما